به مجنون کسی گفت کای نیک پی | چه بودت که دیگر نیایی به حی؟ | |
مگر در سرت شور لیلی نماند | خیالت دگر گشت و میلی نماند؟ | |
چو بشنید بیچاره بگریست زار | که ای خواجه دستم ز دامن بدار | |
مرا خود دلی دردمندست ریش | تو نیزم نمک بر جراحت مریش | |
نه دوری دلیل صبوری بود | که بسیار دوری ضروری بود | |
بگفت ای وفادار فرخنده خوی | پیامی که داری به لیلی بگوی | |
بگفتا مبر نام من پیش دوست | که حیف است نام من آن جا که اوست |